جنین اطلاعیه می دهد ....
شیشه قبلیه جنین که به دلایل نا معلومی ( عمدی یا غیر عمدی ) شکسته شده بود ..امشب سورو و مورو گنده تر از قبل با رنگ و لعابی جدید مشاهده شد ...از دوستان جدید این وبلاگ تقاضا می شود به شیشه قبلیه من مراجعه کنن اگه دوست دارن.... از شیشه قبلیم نمی تونم دل بکنم هر چند کمی رنگ و روش تغییر کرده !
آدرس وبلاگ اصلی = شیشه قبلی : www.janinetooieshishe.persianblog.com
جنین جلوی آینه توصیه بهداشتی می کند ...
لازمه خود بودن این نیست که همه زندگیتو بریزی توی سینی و دوره بگردیو از دیگرون بخوای که تأییدت کنن ! لازمه خود بودن این نیست که به خاطر رفع کنجکاوی کشنده بعضیا لحظه به لحظه زندگی.. کارها ..تصمیمات و حتی نوشته هاتو توضیح بدی.. دلیل بیاری.. بالا بری ..پایین بیای که بقیه بگن به به و چه چه و اینا..لازمه خود بودن این نیست که به میل دیگران رفتار کنی... لازمه خود بودن این نیست که خودتو قاطی دسته بندی ها و باند بازی های سیاسی و... کنی .. لازمه خود بودن این نیست که خودت رو دوست نداشته باشی... لازمه خود بودن اینه که خودت رو توجیه نکنی !
وقتی کلمه نبود...
ته شیشه لمیده بودم و طبق معمول رفیق کنار شیشه رو تنها گیر آوردم واسه سوال پیچ کردن و کمی تا قسمتی شیطنت جنینانه...
ـ چقدر به حرفایی که در روز میزنی معتقدی رفیق؟
ـ منظورت سلام علیک جنین جون؟؟
ـ ....خیر!! ... می دونی رفیق...داشتم به انسانهای اولیه فکر می کردم...و به زمانی که کلمه ای برای بیان رفتار آدما اختراع نشده بود...هر چی بود نگاه بود و لبخند و داد و هوار و گریه و خنده .... هیچ احساسی عنوان نداشت و هیچ کاری در هیچ ذهنی قبل از وقوع جمله بندی نمی شد...
ـ ... نمی دونم چه نتیجه ای می خوای از حرفات بیگیری داااشم... اما اینو می دونم که هر وخت چیزی وجود داره ، یکی اختراعش کرده و وقتی چیزی اختراع میشه که بهش احتیاج پیدا بشه...نیاز خودش وسیله رفع نیاز رو در دل خودش پرورش میده.... اگه اون زمون کلمه و جمله نبوده واسه این بوده که رفتارا ساده بوده و اعمال آدما محدود...هیچ دو عمل مشابهی وجود نداشته که واسه سوا کردنش نیاز به نشونه و کلمه و حرف جمله باشه...
ـ نکته همینجا ست... ما آدما این همه کلمه و جمله و حرف و مثل اختراع کردیم... هر روز بیشتر از دیروز تا بتونیم کارای هم و رفتار و کردار و احساس همو بهتر درک کنیم...اما ..اما.. نتیجه چی شد؟؟ آیا با گذر این همه زمان و این همه کلمه و جمله و حرف و زبان می تونیم رفتارای هم دیگه رو درک کنیم؟؟...می تونیم یفهمیم که چی میگیم و چی میخوایم از هم ؟...آیا وقتی به هم سلام میکینم معنیش اینه که سلامتیه هم رو طلب می کنیم؟؟.. وقتی میگیم خداحافظ یعنی برو خدا به همرات؟؟یا برو به جهنم؟؟.. یا رفتم که رفتم؟؟آیا همین رفتارای سادمون رو هم می تونیم با کلمات به درستی بیان کنیم؟ و آیا اگه کلمه ای برای بیانش داریم ، از کلمه درست استفاده می کنیم؟؟.. آیا عمداً کلمات رو جابجا می کنیم یا سهواً ؟؟.. آیا حرف زدن رو بلدیم یا یادمون رفته و فقط مثل ملاهای مکتب خونه ها میشینیم غلط املایی همو می گیریم؟؟.. آیا برامون (دروغ) گفتن و (خیانت) کردن مهمه یا (دروق) گفتن و (خیانط) کردن؟؟...یعنی ما اینقده پیچیده شدیم که دیگه کلمه ای برای بیان رفتارای عجیب و حرکات غریبمون نداریم ؟؟ یا اینکه سکوت کردیم تا شاید منجی بیاد و کلمات جدیدی برای بیان رفتارای جدیدمون اختراع کنه؟؟... من که نمی دونم جریان چیه خلاصه..کمی گیج شدم...تو می دونی رفیق؟؟...
ـ... والا اگه نظر ما رو می خوای ...جونم واست بگه جنینکم...زمونه طوری شده که هر آدمی دیگه زبون مخصوص به خودش رو داره...روزی میرسه که به تعداد آدما بایس زبون اختراع کرد و به تعداد رفتاراشون کلمه...کلماتی که بین هیچ دو آدمی مشترک نیست...اما..اما چیزی که مسلمه اینه که اگه کلمه ها و زبونا اونقده زیات بشن که دیگه آدما از حرف زدن خسه بشن و سوکوت ایختیار کونن... از میون این همه آدم تنها اونایی زنده می مونن که وقتی به هم نیگاه می کونن بدون این که کلمه ای میونشون رد و بدل بشه آروم می گیرن.... آره جونم !
ـ ......
ـ ......!
بارون که میاد ...
ـ رفیق حسابی خیس شدیا زیر بارون...
ـ آره داااشم..اما حیف نیس وقتی که بارون میاد خیس شدنو تجربه نکنی؟؟...می دونی جنینکم ! بارون که میاد همه به یه اندازه خیس میشن ..مغرورترینه آدمنا سرشون زیر بارون خم میشه و سنگی ترین چشا زیر بارون اشکی میشه... کاش میشد بیای بیرون از شیشه ات ...
ـ ....من و شیشه نداریم رفیق ! شیشه که بارونی بشه دل منم خیس شده ! من و شیشه دیگه یکی شدیم ... خیلی وقته..... حالا راستشو بگو کلک !.. چی شده می خوای منو از تو شیشه ام بیاری بیرون ؟ می خوای خیس شدنه یه جنینو زیر بارون تماشا کنی؟
ـ .... چی بگم والا !... دیشب فکر می کردم به خودمو پیشونیه بد شانسم..با خودم گفتم رفیق پیدا نکردیمو نکردیمو نکردیم ..حالا هم که پیدا شده نشسته ته شیشه و نمیات بیرون ...نه نه..نمی خواد واسم آسمون ریسمون ببافیو بگی چرا اونجاییو ..اله و بله وو اینا.. نه داااشم.. اما خوب ما هم آدمیم دیگه..دل داریم به خودا..
ـ آخی رفیق! درکت می کنم ..اما باور کن که من و شیشه دیگه یکی شدیم..
ـ ..نه .. قبول نااااااااااااارم حرفتو جنین ! ..اگه یکی شده بودین ..وختی بهت نیگا می کردم شیشه رو دیگه نمی دیدم.. اما همیشه اون اینجاست.این وسط ..میونه منو تو.. اذیتم می کونه... نمیزاره خنده هاتو بیبینم درست..نیمیذاره اشکاتو بیبینم قشنگ...و و و ...
ـ این دیگه مشکله توه رفیق ! ..حالا میذاری یه چرت بزنیم؟؟..
ـ ....!